فرهنگ لغت شهرداري
و يا بياييد با شهرداري و خدمات و وظايف بيشمارش كمي آشنا بشويم!
1- شهرداري (shahrdari): يك نوع سازمان بزرگ از نوع با «در» كه البته «پيكر»ش چندان معلوم نيست، سازماني كه از حمل و نقل و ترافيك گرفته تا زيباسازي شهر و آتش نشاني زير نظارتش است، اثبات كننده عملي اين فرضيه:«مي توان با يك دست شونصد هندوانه برداشت.» (البته برخي از اين هندوانه ها پس از عمل برداشتن، افتاده و مي شكنند)، در سالهاي اخير از آن به عنوان آسانسور ترقي هم استفاده مي شود.
۲- شهردار (shahrdar): كسي كه وظيفه اش اداره كردن شهر است، نوع تهراني اش در صورت به زندان نيفتادن اين شانس را دارد كه از نردبان ترقي بالا برود. كسي كه با وجود كشيدن زحمات بسيار زياد، شهروندان تنها در هنگامي كه سوار ماشين هستند و در دست اندازي مي افتند از او (آن هم نه به نيكي!) ياد مي كنند.
۳- زيبا سازي (ziba sazi): سوسول بازي، حيف و ميل كردن بيت المال، چند سالي مي شود كه شهرداري به اين نتيجه رسيده است كه تا زمان روييدن گل ني پول هايش را الكي صرف زيباسازي شهر نكند، زيرا با وجود پروژه اي به نام قطار شهري اين شهر زيبا بشو نيست.
(توضيح: در برخي اسناد قديمي آمده است، گل ني همزمان با اتمام پروژه قطار شهري مي رويد.)
بقیه متن در ادامه مطلب
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !