زمان جاری : دوشنبه 18 تیر 1403 - 7:18 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :





برای خواندن مطالب انجمن نیازی به عضو شدن ندارید اما برای ارسال مطلب و استفاده از امکانات سایت باید عضو شوید


تعداد بازدید 284
نویسنده پیام
admin آفلاین



ارسال‌ها : 67
عضویت: 24 /2 /1391
تشکر شده : 3
داستان کوتاه “ازدواج پیرزن”

شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟


پنجشنبه 04 خرداد 1391 - 10:44
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
پرش به انجمن :


تماس با ما | داستان کوتاه “ازدواج پیرزن” | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS